درباره کتابتعداد صفحات: 280شابک: 5-630-506-964-978نوبت چاپ: دومقیمت: 39000 ریالشمارگان: 2500کتاب بارانهای هفتتپه، خاطرات نادر بذری است که حسن و حسین شیردل آن را تدوین کردهاند. موضوع این کتاب «جنگ ایران و عراق» است که در قالب خاطرات نوشته شده است. نادر بذری در این کتاب حرفهایی را میگوید که تا به حال برای هیچ کس بازگو نکرده و در دل نهان داشته است. نادر بذری متولد 1347 در بابل است. در چهارده سالگی و در کمال ناباوری خانواده و اطرافیانش عازم جبهه میشود. اعزامش با مخالفت زیادی همراه بوده و به سختی صورت میگیرد. قبل از او دو برادر بزرگش ناصر و جعفر نیز عازم جبهه میشوند. بذری در این کتاب، چهار سال خاطراتش را در جبهههای نبرد بازگو میکند. او در این کتاب از عملیاتهایش: والفجر 4، کربلای 5، کربلای 8 و عملیات فاو میگوید. همچنین او از فاو و اندیمشک و هفتتپه نیز یاد میکند. بیشتر بخش کتاب به خاطرات بذری در هفتتپه اختصاص دارد. نویسنده همچنین از خاطرات دوستانش، از شوخیها و خندهها و از فضا و حال و هوای رزمندگان جنگ میگوید و از مناجاتها، وصیتنامه نوشتنها و دعاهایشان و همچنین از شهادت همرزمان دو برادر عزیزش ناصر و جعفر که هر دو شهید میشوند و نادر بذری را در هفتتپه با خاطراتشان تنها میگذارند، سخن به میان میآورد. بذری در این کتاب صحنههایی را به یاد میآورد و بازگو میکند که دل هر خوانندهای را به درد میآورد. گزیده متن حتی یکی از بچهها آمد که مرا بلند کند، دید که بدن جعفر هم همراه من دارد میآید؛ بدجوری به جنازه چسبیده بودم. بچهها خیلی ناراحت شده بودند. حال و روز همه به هم ریخته بود. همه میگفتن نادر بیا پایین. راننده عجله داشت خیلی بوق میزد. من هم فهمیدم خیلی زیادهروی کردهام. دیگر خودم فهمیدم که دیر شده و باید بیایم پایین. یک شهید هم کنار جعفر زیر پتو بود. گفتم ما هر جا یک شهیدی که میدیدیم یک بوسه میگرفتیم. در همان حین که پتوی آن شهید را کنار زدم سرم را هم بردم جلو که صورتش را ببوسم. صورتم نزدیک صورت شهید بود.شناختمش ناصربود! گفتم: “اِ، اِ، اِ ناصر، ناصر!” خودم را عقب کشیدم تا ببینم واقعاً این یکی هم برادرم است؟ ناصر است! بعد واقعاً دست خودم نبود. خودم را پرت کردم وسط آنها...»