درباره کتاب:
عنوان: خورشید/ یادمان آیت الله میرزاعلی محمداژه ای
پدیدآورنده: مهری فروغی / علی صلواتی
ناشر: نشر آرما
شابک:5 -50-6077-600-978
قطع: پالتویی
نوع جلد: شومیز
نوبت چاپ: اول /1393
تعداد صفحات: 336 صفحه
شمارگان: 1000 نسخه
توضیحاتی درباره ی کتاب:
کتاب «خورشید»، زندگی آیتالله میرزا علیمحمد اژهای از علمای به نام اصفهان و پدر شهید علیاکبر اژهای (از شهدای انفجار دفتر حرب جمهوری اسلامی) را روایت میکند. نویسندگان این کتاب با استفاده از خاطرات شفاهی مربوط به زندگی این عالم از تولد تا مرگ، داستانکهایی را تولید کردهاند که خوشخوان و ساده است. دویست خاطره در این کتاب در کنار هم آمده است.
*اینجا سرزمین عزیزی است«رسم داشت تمام شبهای جمعه برای شبزندهداری برود تخت فولاد. هوا سرد بود و خشک. سوز سرما مغز استخوان را میگزید. میرزا محمد حسین (پدر آیتالله میرزا علیمحمد اژهای) رفت. آقای علی قدوسی هم آذوقهای برداشت و چای و آب. رفت دنبال محمد حسین. هر چه گشت پیدایش نکرد. نه توی تکیه خوانساری بود و نه تکیه بیدآبادی. صدای زوزه گرگها و شغالها توی بیابان میپیچید. علی نگران بود و توی سرمای شب به دنبال محمدحسین میگشت. ضدایی ضعیف شنید. هوا تاریک بود. اما صدا توی هوای صاف و سرد زمستان به گوش میرسید. به سمت صدا رفت. در آن سیاهی شب دید میرزا محمدحسین نزدیک قبر آخوند کاشی سر به سجده گذاشته و گریه میکند. نیم ساعت میگذرد و میرزا همچنان در حال گریه بوده است. علی قدوسی تعریف میکرده آرام به سمت میرزا رفتم. دست بر شانهاش گذاشتم و از نگرانیام گفتم. گفت اینجا سرزمین عزیزی است. دست زد بر مکانی که در آن بود. گفت: امشب واقعه عجیبی در عالم مکاشفه دیدم. مشغول گفتن ذکر بودم. دیدم آسمان شکاف برداشت و حضرت محمد (ص) از آسمان به زمین هبوط کرد. مرحوم ملکالتجار و آخوند کاشی هم همراه رسولالله بودند. دیدم هر سه مشغول کاشتن گلهای لاله در این سرزمین هستند. 50 سال بعد از این مکاشفه بود که جنگ ایران و عراق شروع شد و گلستان شهدا شکل گرفت.» صفحه 22 و 23