درباره کتاب:
عنوان : شیار 143
نویسنده : نرگس آبیار
ناشر : سوره مهر
قطع : رقعی
نوع جلد : شومیز
تعداد صفحات : 264 صفحه
شابک : 9786001758263

عشق و چند تکه استخوان درآن سال‌ها جوانان و نوجوانان بسیاری نیمکت‌های چوبی را رها کردند و رفتند تا زندگی را جای دیگری بیاموزند، جایی که مبارزه عین زندگی بود و مرگ کمال آن. «شیار143» راوی همان آدم‌هاست. داستان زندگی تعدادی از جوانان بیجاری که عزم جبهه کرده‌اند و دیگر هیچ چیز حتی دلنگرانی مادرها و مخالفت دلسوزانه پدرها هم مانعی برایشان نیست. این همکلاسی‌های جوان،‌ برای یک دوره آموزشی به پادگانی در یزد اعزام می‌شوند و پس از آن در عملیات والفجر مقدماتی شرکت می‌کنند. نرگس آبیار در رمان «شیار143» هربار زندگی این سربازان جوان و خانواده‌هایشان را به شکلی موازی روایت می‌کند. در جریان این عملیات، برخی از این سربازان اسیر شده و تعدادی نیز مجروح و شهید می‌شوند. اما در میان قهرمانان قصه، جعفر و مادرش اختر که داستانشان دستمایه فیلمنامه« شیار143» نیز قرار گرفته، داستانی از عشق و انتظار را روایت می‌کنند که به سادگی از یاد نمی‌رود. داستان زندگی اختر در محوریت قصه و همچنین بعد از فصل‌های مربوط به اردوگاه، درحالی که خیال می‌کند فرزندش جعفر مفقود شده، اما تنها چند تکه استخوان و یک جمجمه از او بازمی‌گردد، اگرچه داستانی قدیمی است، اما تازگی حقیقتی را دارد که در طول تاریخ کهنه نمی‌شود. «شیار143» همزمان در سه جغرافیای جنگ روایت می‌شود، جبهه، اردوگاه و خانه‌ مادری منتظر که چشم به راهی‌اش چیزی از مبارزه این بزرگ مردان کوچک کم نداشت. «شیار143» راوی انتظار است؛ راوی مفهومی به درازی تاریخ بشری.

برشی از کتاب:
دست برد و جمجمه را برداشت. « این از آنِ جعفر بوده یعنی؟ این استخوان یعنی... روزی میان سر جعفر بوده؟...یعنی از آن دو سوراخ... به من نگاه می‌کرد و می‌خندید؟... ابروهای پیوندی‌اش پس کجا بود؟ گونه‌های سرخ و همیشه شرم‍‌‌زده‌اش؟...» دست‌های اختر لرزید و سست شد. با دست‌های لرزان، دستمال سبزی از زیر جلیقه‌اش درآورد. جمجمه را مثل شیئی مقدس و با عظمت روی دستمال گذاشت. دست‌هایش هنوزمی‌لرزید. جمجمه را نگاه کرد و لب‌هایش را جلو آورد.