دخترانه (4)

پک کتاب و محصولات فرهنگی هدیه روز دختر


توقف فروش

در صورت خرید 1 عدد از این محصول 20% (18,200 تومان) تخفیف بگیرید.
زمان شروع
00 ثانیه
:
00 دقیقه
:
00 ساعت

0 روز
زمان پایان
00 ثانیه
:
00 دقیقه
:
00 ساعت

0 روز

امسال روز دخترکتاب هدیه بدهیم

به بهانه روز دختر و تولد خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها تصمیم گرفتیم چند کتاب خوب را به عنوان هدیۀ روز دختر با شرایط ویژه در اختیار مخاطبین عزیزمان قرار دهیم؛ لذا در این بسته دو کتاب برگزیده ی من میترا نیستم و دخترها بابایی اند، یک دفترچه ی زیبای دخترانه، یک جفت ساق دست  به همراه یک گیره روسری قرار گرفته است.
همچنین با خرید بالای صد هزار تومان ارسال بسته شما به صورت رایگان می باشد. پیشنهاد می کنیم در کنار بسته ی روز دختر، کتاب های خوب انتشارات را ببینید وتهیه کنید.
.
خوشحال می‌شویم نظرات و پیشنهاداتتان را در این باره با ما در میان بگذارید.

نظرات خوب همیشه سازنده است...

من میترا نیستم؛ این کتاب دربارۀ شخصیت و زندگی زیبای بانوی شهید، زینب کمایی، است. این عزیز در سال 1361 و در چهارده‌سالگی به دست مجاهدین کوردل ترور شد؛ چون یک دختر نوجوان انقلابی بود!

«من میترا نیستم» در واقع متن تکمیل شده­ «راز درخت کاج» اثر سرکار خانم رامهرمزی است. کتاب اوّل در سال 1388 با اطلاعاتی کلّی‌­تر و بنا به دلایلی که نویسنده در مقدّمه کتاب جدید خود آورده است، به چاپ رسیده بود. امّا از آنجا که «بعد از نوشتن زندگی­نامه شهید کمایی بارها در جمع خوانندگان کتاب قرار گرفتم و سوالات آنها را پیرامون مطالب کتاب شنیدم.»(1) و به منظور پاسخگویی به این سوالات و سایر ابهامات موجود و پس از گذشت یک دهه از چاپ کتاب اوّل، مجدداً به تحقیق و پژوهش پیرامون زندگی شهید زینب کمایی پرداخته و پس از تکمیل اطلاعات، کتاب «من میترا نیستم» را تدوین کرده است.

دخترها بابایی اند؛ روایتی پر احساس از خانواده شهید مدافع حرم جواد محمدی

جواد از جوانان فعال فرهنگی و انقلابی در شهر درچه از توابع اصفهان بود. وی از همان دوره نوجوانی به فعالیت های انقلابی پایگاه های بسیج جذب شد و بعدها به دلیل همین علاقمندی ها وارد سپاه پاسداران شد. این کتاب شرحی است از روابط پر احساس و پر عاطفه جواد محمدی و خانواده اش. از ارتباط جواد محمدی و مادرش، از ارتباط جواد محمدی و همسرش. روایتی جدید که هر راوی از منظری شخصی و تازه قهرمانش را روایت می کند. همه این روایت ها به گونه ای درهم آمیخته شده اند که ضمن تکمیل همدیگر استقلال خودشان را هم حفظ می کنند.

برشی از کتاب:
دلم می خواهد بابا بهم غذا بدهد. بابا وقتی بود، برایم لقمه می گرفت. خودم بلدم بخورم، ولی بابا لقمه می گرفت. خب دوست داشتم. به قول بابا دختر ها بابایی اند. بابا هم دوست داشت. لقمه هایش ماشین می شدند و می رفتند توی دهانم. انگار دهان من پارکینگ است. هواپیما می شدند. کشتی می شدند. سفینه آدم فضایی ها می شدند. هر چه می شدند دوست داشتند بروند توی شکم من.