فاتح دلها

پدیدآورنده: سید سعید موسوی


توقف فروش


درباره کتاب: 
عنوان:
فاتح دلها / مدافعان حرم 3/ شهید رضا بخشی
نویسنده : سید سعید موسوی
شابک: 9-078-370 -600- 978
ناشر : بوی شهر بهشت
قطع : رقعی
نوع جلد: شومیز
نوبت چاپ: اول/ 1395
تعداد صفحات: 80 صفحه
شمارگان: 1000 نسخه



بخشی از کتاب:
ما در زمان حکومت ظاهر شاه به ایران آمدیم. به قصد زیارت آمده بودیم؛ سال‌ها قبل بود. در ایران هنوز انقلاب نشده بود. برای زیارت امام رضا علیه‌السلام آمده بودیم و ماندگار شدیم. سال‌های سال است در گوشه‌ای از این خاک زندگی می‌کنیم؛ در کنار بارگاهی که دوستش داریم و به آن عشق می‌ورزیم؛ زمانی که آمدیم جوان بودیم و اکنون دیگر جوان نیستیم. تمام فرزندانمان در همین خاک به دنیا آمده و بزرگ شده‌اند؛ از جمله رضا. او را به احترام این صحن و سرا رضا نامیدیم وامروز دیگر نیست. خاطراتی پراکنده هست که به یاد می‌آوریم از زمانی که بود و با ما زندگی می‌کرد گویی خوابی کوتاه بود که به سرعت گذشت و تمام شد؛ یک خواب در بعدازظهر.

اگر به  شخصیت رضا دقیق‌تر نگاه کنیم‌؛ متوجه می‌شویم که اخلاق ایشان از زمانی که وارد حوزه شدند، به گونه دیگری به شدت متفاوت شده بود. رضا در خانه شخصیت متواضعی داشت. از بیرون که می‌آمد دست پدر و مادر را می‌بوسید و با تک‌تک خواهرها و برادرها دست می‌داد. هیچ‌وقت ما را به اسم کوچک و تنها خطاب نمی‌کرد حتما از لفظ (خانم) برای ما و (آقا) برای برادرانم استفاده می‌کرد. بابت کارهایی که در خانه انجام می‌دادیم مخصوصا آشپزی همیشه از ما تشکر می‌کرد و تا آنجا پیش می‌رفت که می‌خواست دست ما را که خواهرش بودیم برای تشکر ببوسد.

یکی از خصوصیات اخلاقی رضا این بود که بین‌الطلوعین بیدار بود و نمی‌خوابید. بعد از نماز صبح قرآن می‌خواند و بعد مطالعه می‌کرد. به دانشگاه هم که رفت یا در جامعه المصطفی که بود، فاصله بین کلاس‌ها را به کتابخانه می‌رفت. همیشه در حال یادگیری بود، گاهی زبان، گاهی کامپیوتر و گاهی طراحی و خوشنویسی. بسیار اهل مطالعه بود؛ دوسه قفسه پر از کتاب داشت. علاوه بر کتاب‌های درسی کتاب‌های غیردرسی هم فراوان داشت. حتی چون فضای خانه ما کوچک بود یکی از قفسه‌های کتاب را به خانه دوستش برده بود. آثار شهید مطهری؛ تقریبا همه آثار ایشان را مطالعه کرده بود. بیشتر به کتاب‌های مفهومی و آموزشی علاقه‌مند بود. اهل خاطره‌نویسی هم بود. گاهی خاطراتش را می نوشت. به موسیقی سنتی و موسیقی آرامش بخش بی‌کلام هم علاقه‌مند بود.

قبل از رفتن به سوریه در حال آماده‌کردن بورس تحصیلی مسکو بود. می‌خواست در رشته حقوق ادامه تحصیل بدهد و حتی تمام کارهای ترجمه مدارک را هم انجام داده بود؛ اما مادر راضی نبود و در نهایت مادر را هم راضی کرد؛ اما به یکباره همه‌چیز عوض شد. کلا منصرف شد و راهی سوریه شد. او از کارهایش زیاد به ما توضیح نمی‌داد اما ما به ایشان اعتماد و اطمینان زیادی داشتیم و در همه زمینه‌ها با ایشان مشورت می‌کردیم برای همین هم بود که پیگیر نشدیم. گفتیم:
-آقا رضا خودش بهتر می‌دونه که چه کار کنه!
بعد از یکی دو ماه عازم سوریه شد.

به فاتح می‌گفتند سردار ملیحه؛ می‌گفتند فاتح ملیحه؛ کسی که ملیحه را فتح کرد. حالا ملیحه کجا بود وچه اهمیتی داشت؟ فقط همین را بگویم که یک منطقه استراتژیک بود که دشمن به هیچ عنوان قصد عقب‌نشینی از آن منطقه را نداشت و ما حدود چهار پنج ماه بود که توی آن منطقه درگیر بودیم و بی‌نتیجه!
دشمن تا آخرین گلوله می‌جنگید. فاتح که وارد میدان شد، ورق برگشت. با فرماندهی او بود که زحمات رزمندگان ما نتیجه داد و دشمن علیرغم میلش عقب نشست و این منطقه فتح شد و فاتح بعنوان سردار ملیحه لقب گرفت.