کتاب «خلیج نقرهای» نوشته «جوجو مویز» و ترجمه «مرتضی حسنوند» است. جوجو مویز نویسنده ی کتاب هایی همچون «من پیش از تو»، »من پس از تو»، «دختری که رهایش کردی»، «آخرین نامهی معشوق»، «ماه عسل در پاریس»، «یک بعلاوه یک»، «میوه خارجی» و... است.
کاتلین شخصیت اصلی داستان، زنی هفتاد ساله است که در هفده سالگی موفق به شکار کوسه می شود و شهرت او باعث رونق هتل خلیج نقره ای می شود. مایک دورمر از لندن به خلیج نقره ای می آید تا برنامه توسعه ای را اجرا کند اما لیزا و اطرافیان داستان را به گونه ای پیش می برند که هدف او تغییر می یابد. خلیج نقره ای حکایت دلبستگی ها و خاطرات گذشته و سادگی ظاهر زندگی می باشد.
در قسمتی از داستان میخوانیم: به من گفته بود اگر قرار باشد بمیرد ، می خواهد در آن لحظه بداند که من در کنارش هستم و من فهمیدم که این تقاضای زیادی از یک زن نیست ، نه وقتی که آن زن بداند که مردی در تمتم عمر او را دوست داشته است. اگر به اندازه کافی به دریا نگاه کنی ، حالت ها و دیوانگی هایش ، زیبایی ها و وحشت هایش را ببینی ، همه داستان هایی که نیاز داری را به تو خواهد داد. درباره عشق و خطر و درباره اینکه زندگی چه چیزی را در تور تو قرار خواهد داد. و دریا این حقیقت را به تو نشان می دهد که گاهی سکان در دست تو نیست و کاری بیشتر از اعتماد به اینکه همه چیز درست می شود نمی توانی انجام دهی. .... در قسمت دیگر کتاب می خوانیم :«نفس تو گلوم حبس شده بود. با یه دست طناب نجات رو محکم گرفته بودم و با دست دیگه دوربین دوچشمی رو برداشتم و باهاش به اطراف نگاه کردم. نه به نهنگ که به مادرم که بهسختی فریادهایش در مورد اندازهی نهنگ رو میشنیدم و فراموش کرده بودم که نباید بزارم منو ببینه. حتی از اون فاصله میتونستم لیزا مک کالن رو ببینم که لبخند به لب داشت و چشمهایش در حال بازشدن به سمت بالا بود. حالتی بود که به ندرت رو خشکی به خودش میگرفت. خاله کاتلین یه کاسهی بزرگ میگو و تعدادی لیموی قاچ شده رو به همراه یه سبد بزرگ نون رو میز چوبی سفید گذاشت...»