کتاب “ارنستو چه گوارا” اثری زیبا و به یادماندی از شرح حال اسطوره انقلابی آمریکای لاتین،چه گورارا است. ارنستو رافائل دولا سرنا معروف به چه گوارا در روز 14 ژوئن سال 1928 میلادی در شهر روزاریو آرژانتین متولد شده بود. او سنین نوجوانی را در شهر کوردوبا سپری کرد ، سپس در دانشگاه بوینس آیرس در رشته پزشکی فارغ التحصیل شد. ارنستو پس از اخذ مدرک پزشکی دست به سفری در کشورهای آمریکای لاتین زد که چندین ماه به طول انجامید و در این سفر با فقر و فلاکتی که در منطقه حکم فرما بود ، آشنا شد. در سال 1955 میلادی در شهر مکزیکو با فیدل کاسترو ملاقات کرد. از آن پس آنها جنگ چریکی علیه رژیم دیکتاتوری فولخنسیو باتیستا ، رئیس جمهور کوبا و مترسک دست نشانده آمریکا را آغاز کردند. در سال 1965 میلادی و پس از پیروز شدن انقلاب کوبا، چه گوآرا با تعدادی داوطلب کوبایی برای گسترش انقلاب، کوبا را ترک کرد. او ابتدا به کنگو رفت در یک اقدام مخاطره آمیز تصمیم به سفر به غرب آفریقا گرفت تا معلومات و تجربیات خویش را به عنوان یک رهبر پارتیزان به شورشی که آن روزها در کنگو جریان داشت عرضه کند. جمال عبدالناصر مصری، دوست چه گوارا این اقدام او را ناعاقلانه دانست. ارتش آمریکا و سربازان آفریقای جنوبی مانع پراکندن اندیشه های انقلابی چه در آفریقا شدند. چهگوارا پس از بازگشت از آفریقا به بولیوی رفت و علیه دیکتاتوری وقت بولیوی دست به یک جنگ چریکی زد. اما در اثر یک توطئه سازمان سیا در روز 8 اکتبرسال 1967 میلادی توسط نیروهای ارتش بولیوی اسیر شد و به دستور سازمان سیا پس از تحمل شکنجه های فراوان کشته شد. در لحظه زدن تیر خلاص، چه به قاتل خود میگوید: «میدانم تو برای کشتن من آمدهای. مرا بکش. تو یک مرد را میکشی.» نلسون ماندلا از وی به عنوان یک قهرمان نام میبرد و او را الهامدهندهٔ آزادی برای تمامی کسانی میداند که آزادی را دوست دارند، همچنین ژان پل سارتر وی را هم روشنفکر میدانست و هم از او به عنوان کاملترین انسان عصر ما یاد میکرد. فیدل کاسترو نیز درمورد او میگوید: «در زندگی از دو خبر خیلی ناراحت شدم. یکی خبر مرگ مادرم و دیگری خبر مرگ چه گوارا.»